loading...

Content extracted from http://artillery.blog.ir/rss/?1587990033

بازدید : 183
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 22:11

سلام.خسته نباشید.بازم با یه داستان جدید اومدم.اسم این داستانم کویره.غرب وحشی...شاید داستانای این مدلی زیاد دیده یا خونده باشید اما مطمئنم این داستانم ارزش خوندن داره!پس پیشنهاد می‌کنم پس از منتشر شدنش حتما برید و بخونید.بریم پیش داستان:

او به من گفت که ماموریتی برایم دارد که اگر بتوانم خوب انجامش دهم پول خوبی هم برایم خواهد داشت.من هم که این روز‌ها پول تمام کرده بودم و حسابی به پول نیاز داشتم و سرم هم برای ماجرا درد می‌کرد قبول کردم...اما نمی‌دانستم که قرار است چه بلایی سرم بیاورند...

جشن با شکوه شکوفه های انقلاب
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 3
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 3
  • بازدید کننده دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 46
  • بازدید سال : 486
  • بازدید کلی : 2597
  • کدهای اختصاصی